سالها پیش در این شهر،درختی بودم

یادگاری کهن از دوره ی سختی بودم

 

هرگز از همهمه ی باد نمی لرزیدم

سایه پرورد چه اقبال و چه بختی بودم

 

به برومندی من بود درختی کمتر

رشد می کردم و میشد تنه ام محکمتر

 

من به آینده ی خود، روشن و خوش بین بودم

باغ را آینه ای سبز، به آیین بودم

 

روزها تشنه ی هم صحبتی با خورشید

همه شب،هم نفسِ زهره و پروین بودم

 

لطفا به ادامه مطلب بروید.


انتظار آفتاب منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شعر معاصر علی سعیدی بیـنوا rahaco.net دلنوشته های دانش آموزان❤️❤️ مادر هک راه و چاه پسر فلزیاب کرمانشاه 09102191330 رزرو ارزان ترین تورهای مسافرتی داخلی و خارجی مشاوره و اجرای ایمنی اطفای حریق گرمایش برودت پارس